وزیر لندننشین دولت اصلاحات که ظاهرا این روزها سرش حسابی شلوغ است، انتخابات را به صحنههای رقص تشبیه کرد و به بیان جزئیات رقص فلامینگو پرداخت!

به گزارش عصر امروز، کیهان نوشت: مهاجرانی پس از حاشیهسازیهای عجیب و غریب در دهه گذشته ادعا کرد ورودش به عرصه سیاست حاصل خوردن شیر درازگوش در کودکی بوده و دیگر خود را بازنشسته میداند. او با همین دعاوی به لندن رفت هر چند معلوم شد یک دلیل عمده این خروج بیموقع از کشور، موضوع شکایت همسران وی به خاطر فریبکاری و عدم پرداخت مهریههای هنگفت وعده داده شده و... بوده است. او با شلوغ شدن فضا پس از انتخابات سال 88، بلافاصله از فرصت استفاده کرد و ضمن بازگشت مجدد به عرصه سیاست، خود را سخنگوی اتاق فکر جنبش سبز در خارج کشور (شامل سروش، کدیور، گنجی و عبدالعلی بازرگان) معرفی نمود اما این حلقه ظرف چند ماه از هم گسیخت.
مهاجرانی در آستانه 22 بهمن سال 88 نیز طرح اسب تروا و به هم ریختن راهپیمایی توسط نفوذیهای سبز را پیش کشید که براساس آن، سبزها در اوج مراسم اعلام وجود کرده و خودی نشان میدادند. این پیشنهاد عجیب و غریب با سرنوشتی که پیدا کرد موجب ملامت مهاجرانی از سوی اپوزیسیون و لقب گرفتن طرح پیشنهادی وی به عنوان درازگوش تروا شد.
مهاجرانی سال گذشته در نشست ترتیب داده شده از سوی رژیم سعودی در بندر الجنادریه عربستان شرکت کرد. وی با راهاندازی مرکز موسوم به گفتوگوی ادیان در وین از سوی ملکعبدالله، به عنوان یکی از اعضای این مرکز از دربار سعودی حکم گرفت.
مهاجرانی اکنون ضمن مقالهای در روزنامه سعودی الشرقالاوسط ادعا میکند: در انتخابات ایران با رقص فلامینگوی عجیبی مواجهیم که انسجام ندارد. اجازه دهید به رقص فلامینگو بازگردیم...
او سپس به مثابه یک اهل فن! شرح مفصلی درباره این رقص نوشته و میافزاید: این رقص از چهار عنصر اصلی تشکیل شده: ضرباهنگ موسیقی، دست زدن و پایکوبی آهسته، آواز و در نهایت کفشهای مخصوص. تمامی این عناصر با یکدیگر هماهنگی دارند و مثلا پایکوبی رقاص و ضرباهنگ موسیقی اجزایی جداییناپذیر از ریتم رقص است. میتوانیم بگوییم عامل اصلی که ریتم موسیقی و رقص را با یکدیگر هماهنگ میکند، همین صدایی است که از کفشهای قرمز مخصوص رقص فلامینگو ساطع میشود. این کفشها در واقع ستون اصلی فلامینگو است. چطور میتوانیم فلامینگو را بدون آواز و رقص مجسم و به شنیدن صدای ضربههای کفشها در یک اتاق تاریک اکتفا کنیم؟ این همان چهره واقعی انتخابات ایران است، انتخاباتی مانند یک معمای بسیار پیچیده که هیچ کس نمیتواند آن را حل کند، همانطور که کسی نمیتواند بدون آواز و ضرباهنگ موسیقی، فلامینگو برقصد.
وی آنگاه برای مستند کردن ادعای خود درباره انتخابات ایران به اظهارات چندی پیش خانم عفت مرعشی همسر آقای هاشمی استناد میکند مبنی بر اینکه «چطور میتوانیم به آنها اعتماد کنیم؟ آنها آرا و نتیجه انتخابات را دستکاری میکنند».
مهاجرانی در قلمفرسایی مبسوط خود در روزنامه سعودی کوشیده تا ثابت کند انتخابات در ایران وجود ندارد.
مهاجرانی سال 75 علنا با نگارش مقالهای متملقانه نسبت به هاشمی، خواستار تغییر قانون اساسی برای تداوم ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی شد اما وقتی در دولت اصلاحطلبان به وزارت رسید، از چاپ کتاب عالیجناب سرخپوش اکبر گنجی علیه هاشمی رفسنجانی حمایت کرد تا معلوم شود او در انواع گربهرقصانی و بیثباتی فکری متبحر است.
در کنار همه این تفاصیل جا دارد از آقای مهاجرانی بپرسیم آیا خجالت نمیکشد که در روزنامه وابسته به یک رژیم صد درصد، دیکتاتوری و عامل ترویج تروریسم و جنایت و نقض حقوق بشر در منطقه علیه انتخابات در جمهوری اسلامی مینویسد؟ آیا او میتواند در همان الشرقالاوسط از چیزی به نام انتخاب و انتخابات و مردمسالاری در رژیم سعودی بپرسد؟!